جدول جو
جدول جو

معنی ته جا - جستجوی لغت در جدول جو

ته جا
از تو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوخته جان
تصویر سوخته جان
عاشق دل سوخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به جا
تصویر به جا
کاری یا امری که در موقع مناسب و شایسته انجام شود، درخور، لایق
فرهنگ فارسی عمید
(کَ تِ جَ)
دهی از دهستان سنخو است که در بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع و محلی کوهستانی و معتدل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان. در 32هزارگزی جنوب علی آباد واقع است. کوهستانی و معتدل و مرطوب است، 105 تن سکنه دارد. از چشمه سار آبیاری می شود. محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و صنایع دستی زنان کرباس، شال بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به چه جاه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هَِ)
تحت القوه و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج) :
زهر مار است باده در ناهار
ته پا تا نباشد آب مخور.
باقر کاشی (از آنندراج).
بده باده کآن هست اصل معاش
ته پا اگر هم نباشد مباش.
؟ (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(لِ تَ دِ)
دهی جزء دهستان کیوان، بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در پانزده هزاروپانصدگزی جنوب خداآفرین و شانزده هزاروپانصدگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی، دارای 190 تن سکنه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
مرکّب از: دستۀ فارسی + جات هندی، به معنی قوم، جمع واژۀ دسته. گروهها. طائفه ها
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
چوبی استوانه شکل به درازی گزی و نیم که در میان ساقه های خارهای فراهم آمده یا مجموعۀ گیاه جارو فروبرند. دستینۀ جارو
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شیره گرفتن از انگور را گویند. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). شیره ای که از انگور گیرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
باقیماندۀ شراب در جام. (ناظم الاطباء). ته پیاله. رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
غمگینی. دلتنگی. ملولی. غمناکی. غمزدگی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
غمگین. دلتنگ. ناشاد. ملول. غمناک. غصه دار. غمدار. غم زده
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
دهی است از دهستان شاخنات در بخش درمیان شهرستان بیرجند که در پنجاه وهشت هزارگزی شمال درمیان و هفده هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قاین به درح قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 625 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فُ شُ)
دهی است از دهستان جویم بخش جویم شهرستان لار، واقع در سه هزارگزی جنوب باختر جویم. ناحیه ای است جلگه ای، گرمسیر و دارای 184 تن سکنه است. از قنات و چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و خرما است. اهالی به کشاورزی و قالی بافی گذران میکنند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
جالباسی
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در چهل و یک کیلومتری جنوب غربی شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی
از تو
فرهنگ گویش مازندرانی
فدای تو به قربانت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوجوان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی